آيا مديريت يك حرفه است چطور ميتوان ثابت كرد؟
چند سال پيش يك كميته بحران خدمت كه من هم در آن عضويت داشتم، ميخواست در مورد اعطاي اختيار خريد سهام به تيم مديريت ارشد تصميمگيري كند.
در آن زمان دونالد همبريك از دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا به تازگي نتايج پژوهشهاي روشنگرانه خود را در مورد تاثير اعطاي اختيار خريد سهام بر رفتار خطرپذيري شركتها منتشر كرده بود. وقتي از مشاور جبران خدمت شركت پرسيدم آيا آن مقاله را خوانده؟ پاسخ منفي بود. او به پيشنهاد من براي فرستادن اين مقاله به همراه تعدادي مقاله مهم ديگر برايش تمايلي نشان نداد.
چهطور ممكن است كسي كه مبلغ قابل توجهي براي دادن مشورت به ما دريافت ميكند تا اين اندازه در برابر شواهدي كه شايد تصميمات ما را غنيتر سازند بيتفاوت باشد؟ و چرا همكاران من در هياتمديره اين را دليلي براي بازنگري تصميم خود در مورد انتخاب مشاور نميدانستند؟ نااميد بودم، اما تعجب نكرده بودم. در واقع، رفتار مشاور ما غيرعادي نبود. وقتي اين داستان را براي ديگران در صنعت مشاوره منابع انساني تعريف ميكنم، بيشتر آنها فكر ميكنند در مورد يكي از كاركنان آنها صحبت ميكنم. راكش خورانا از دانشكده كسب و كار هاروارد، به برنامهاي پيوسته است كه هدف آن تبديل مديريت به يك حرفه واقعي است. او به درستي معتقد است در حال حاضر مديريت يك حرفه واقعي نيست. تمركز خورانا تنها بر يك جنبه از حرفهايگرايي است: پيگيري اهداف بالاتر به جاي منافع شخصي يا منفعتهاي اقتصادي. اما در واقع حرفهها وجه تمايز ديگري هم دارند: يك حرفه عبارت است از پيكرهاي از دانش تخصصي كه افراد دستاندركار آن ناگزيرند در تصميمات و فعاليتهاي روزمره خود به كار گيرند.
در حقوق، وكلا بايد پيش از شروع كار امتحاني را بگذرانند. در پزشكي، پزشكان بايد پيوسته آموزشهاي حرفهاي ببينند. آنچه مهم است، گذراندن كلاسها و دريافت مدارك نيست، بلكه اين ذهنيت است كه اقدام اثربخش بستگي به آگاهي از پيشرفتهاي علمي هر حوزه دارد.
در دنياي كسب و كار، روند استفاده از بهترين اطلاعات علمي براي تصميمگيري (مديريت مبتني بر شواهد) در حال رشد است. اين رويكرد به طور جدي از سوي «آكادمي مديريت» و «هيات علمي كنفرانس» حمايت ميشود. ايده رقابت بر پايه اطلاعات تحليلي، روز به روز محبوبيت بيشتري پيدا ميكند. سرمايهگذاران مشتاقانه در شركتهاي نوپايي سرمايهگذاري ميكنند كه راهكارهايي براي استخراج دادههاي مورد نياز براي تصميمات كاربردي و استراتژي ارائه ميكنند.
اما افزايش سطح استانداردهاي دانشي مديران نيازمند مشاركت فعال ذيحقان بيشتري است.
از دانشكدههاي مديريت شروع ميكنيم كه منبع اصلي تحقيق در حوزه مديريت هستند و به همين دليل به قدرت ناشي از تحقيقات علمي باور دارند. همان طور كه اسكات آرمسترانگ از دانشكده وارتون و ديگران نشان دادهاند، تحقيق عامل اصلي تعيين ارزش و اعتبار مدرك اين دانشكدهها است. بسياري از دانشكدهها بايد اين قابليت را خود تقويت كنند. اهميت دقت علمي ممكن است در مواردي كمرنگ شود. براي مثال زماني كه دانشكدهها در پاسخ به درخواست دانشجويان براي داشتن اساتيد جالبتر براي درسهاي انتخابي (اغلب رهبري و كارآفريني) افرادي را از صنعت استخدام ميكنند. استفاده از تجربه هيچ اشكالي ندارد و در بيشتر موارد تاثير عميقتري برجا ميگذارد. اگر اين اساتيد با مديريت مبتني بر شواهد موافق نباشند، سخنان آنها ممكن است زيربناي فكري مورد نياز دانشجويان براي جذب آموزشهاي كسب و كار را تضعيف كند.
انتشارات در حوزه مديريت هم در اين ميان بيتاثير نيست. كتابها و مقالههاي بسيار زيادي، حتي در نشريات علمي، به دنبال ارائه ديدگاههاي جديد هستند، اما در اين زمينه موفق نيستند. اما سردبيرها با ناديده گرفتن تحقيقات قبلي، تفكر تجمعي بودن فرآيند توليد دانش را تضعيف ميكنند. آنها زماني كه نميتوانند متدولوژيهاي به كار رفته در تحقيقات را به چالش بكشند، دادههاي غيرمعتبر را منتشر ميكنند. (پرسشي كه معمولا مطرح نميشود اين است: آيا سنجش نتايج بعد از سنجش عواملي انجام شدهاست كه آنها را ايجاد كردهاند؟
اما سازمانهاي خصوصي و عمومي كه بستر به كارگيري دانش مديريت هستند، مهمترين نقش را ايفا ميكنند. آنها بايد اين باور را در كاركنان خود ايجاد كنند كه تصميمات خوب بر پايه دادهها و شواهد درست اتخاذ ميشوند. اين سازمانها بايد مديران را وادار سازند از نتايج تحقيقات معتبر استفاده كنند و از تجربيات پيشين بياموزند. ارتش آمريكا به طور مرتب نتايج اقدامات پيشين خود را بررسي ميكند و بيمارستانها جلسههايي براي بررسي موارد مرگ بيماران برگزار ميكنند. اما در سازمانها، حتي در صورت رخ دادن اشتباههاي بسيار پرهزينه، به ندرت چنين اقدامات رسمي داوطلبانهاي براي بررسي تصميمها و نتايج حاصل از آنها انجام ميشود.
جالب است كه من بيشترين استفاده از شواهد و اطلاعات در تصميمگيريها را در شركتهاي نوپا ديدهام كه اتفاقا منابع و زمان كمتري براي تحليل و بررسي نتايج تصميمات پيشين در اختيار دارند. اين بخشي از اصول جنبش «شركتهاي نوپاي ناب» است. به هر حال، براي كاهش زمان و هزينه توسعه و رشد راهي بهتر از پرهيز از اشتباه وجود ندارد. براي اينكه بتوان مديريت را به عنوان يك حرفه به شمار آورد، مديران بايد خود را بخشي از هدفي متعاليتر ببينند. اما چيزي فراتر از اهداف والا بود كه پزشكي را به فراسوي تجربه برد. اين كار نيازمند دانش و كاربرد اجرايي آن است. در دنيايي با مشكلات پيچيده، بايد اطمينان داشته باشيم مديران از منابع فراتر از دانش شخصي خود بهره ميگيرند.
منبع: ماهنامه گزيده مديريت، شماره 124