مدل اشریج (ASHDRIGE)
ابزاری برای تدوين بيانيه ماموريت سازمان
سيدمحمد اعظمينژاد *
يکی از مسائل مهم که بسياری از سازمانها با آن مواجه هستند، سردرگمی و ابهام در خصوص ماموريت سازمان است. ابزار مدل ماموريت Ashdrigeمحصول فعاليت پژوهشی روی حدود 60 شرکت موفق توسط کمپبل و يانگ است که در اين نوشتار به آن پرداخته میشود.
معرفی ابزار
ابزار مدل Ashdrigeاز چهار مولفه اصلی شامل هدف، استراتژی، ارزشها و استانداردهای رفتاری برای تهيه بيانيه ماموريت تشکيل شده است. چهار رکن اين ابزار به شرح زير است:
1) هدف (Purpose): در برخی از سازمانها پاسخ به چرايي وجود شرکت کار دشواری است و در اغلب موارد تيم مديريتی سازمان از دادن پاسخ به اين سوال طفره میروند. بر اساس ابزار Ashdrigeسازمانها بر اساس نوع هدف به سه گروه تقسيم میشوند:
* گروه اول: سازمانهايي که هدف اصلی آنها ايجاد سود برای سهامداران است و در اين شرکتها تمامی تصميمات استراتژيک مبتنی بر همين هدف اتخاذ میشود.
* گروه دوم: سازمانهايي که با هدف برآورده کردن انتظارات کليه ذینفعان خود فعاليت میکنند. اينگونه شرکتها خود را در برابر سهامداران، کارکنان، مشتريان و جامعه مسوول میدانند.
* گروه سوم: سازمانهايي با «ايدهآلهای بالاتر». چنين سازمانهايي بر نيازهای ذینفعان خود اشراف دارند و بر اهدافی بيش از اين نيازها تمرکز دارند. اين گونه سازمانها علاوهبر برآورده کردن نياز ذینفعان معمولا بر مواردی چون مسووليتهای اجتماعی و مسائل
محيطزيستی تمرکز دارند. جالب توجه است بدانيد معمولا در سازمانهای گروه سوم، کارکنان تعهد و وفاداری بيشتری
دارند.
2) استراتژی (Strategy): استراتژی منطق کسبوکار سازمان به شمار میآيد و اهداف سازمان را به رفتارها و استانداردهای مناسب پيوند میزند. استراتژی سازمان بايد بتواند مزيتهای رقابتی شرکت را تشريح و برنامهای مشخص برای رسيدن به اهداف سازمان ارائه
کند.
در بيانيه ماموريتی که در استراتژی سازمان تهيه میشود بايد بهطور مشخص به مواردی چون فعاليتهای اصلی، تکنولوژیها، شايستگیها و چگونگی ايجاد ارزش و رضايت مشتری اشاره
شود.
3) استانداردهای رفتاری: اين ابزار بر اين موضوع تاکيد دارد که اهداف و استراتژیها تا زمانی که تبديل به يک فعاليت در سازمان نشوند، قابليت اجرا نداشته و در سطح يک سند باقی میمانند؛ بنابراين، سازمان بايد بتواند اهداف و استراتژیها را در سياستهای شرکت و اقدامات روزانه کارکنان لحاظ کند، به اين ترتيب میتوان انتظار بهبود قابلملاحظهای در عملکرد سازمان داشت.
برای مثال شرکت هواپيمايي (British Airways) که برای خود هدف«بهترين و موفق ترين شرکت در صنايع هوايي» را در نظر گرفته بود، استراتژیهايي چون ارائه خدماتی با سطحی بالاتر از رقبا و ارتباط نزديکتر مديران و کارکنان را برای دستيابی به اين هدف در نظر گرفت. سپس اين موارد را در قالب دستورالعملی رفتاری در اختيار کارکنان قرار داد.
اين مفاهيم به کليه کارکنان سازمان آموزش داده شد و در نهايت استاندارد رفتاری اين شرکت در قالب يک جمله خلاصه شد: «ما اينجا هستيم که هر کاری برای سازمان انجام دهيم!»
4) ارزشها: ارزشها در هر سازمانی زيربنای فرهنگ آن سازمان هستند و به استانداردهای آن معنا میبخشند. ارزشها چارچوب محکمی را برای اجرای مناسب استراتژیها در سازمان فراهم میکنند.
ارزشهای سازمان معمولا دارای اعتباری بلندمدت در سازمان هستند و توسط تيم موسس يا گروه مديريتی قوی پيشنهاد و تصويب میشوند. برای مثال، شرکت HPمواردی چون صداقت، احترام به افراد، کارتيمی، نوآوری و کمک به مشتريان و جامعه را به عنوان ارزشهای خود در نظر گرفته و جالب اينکه تمامی کارکنان اين سازمان با گذشت بيش از 70 سال از تاسيس اين شرکت به اين ارزشها وفادار
هستند.
*عضو هياترئيسه کميته تخصصي توسعه - انجمن مديريت منابع انساني ايران
(hrjournalist.blogfa.com)
منبع: Mindtools
روزنامه دنیای اقتصاد