شما اینجا هستید: صفحه اصلی تامین مالیچرا از نابرابری درآمدی استقبال نکنیم؟

چرا از نابرابری درآمدی استقبال نکنیم؟

چرا از نابرابری درآمدی استقبال نکنیم؟

پیتر شوارتز مترجم: هارون خوبان    

منبع : روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com)

مساله نابرابری درآمدی یکی از زشت ترین ابعاد فرهنگ امروز است. این زشت بودن البته نه از وجود نابرابری که از انگیزه کسانی که آن را تقبیح می کنند ناشی می شود.

صحبت از نابرابری یکی از ترفندهای چپ برای به هیجان آوردن توده ها بوده است، اما حالا مقامات رسمی هم به آن دامن می زنند، از رئیس فدرال رزرو تا رئیس جمهور ایالات متحده، همگی تلاش می کنند به نوعی برای آن بهانه تراشیده یا راه حلی ارائه کنند، اما مشکلی که می خواهند حل کنند واقعا چیست؟ بی شک، مساله رشد فقر نیست. برای مثال در آمریکا میان سال های ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۶ – دوره ای که فرض می شود اندازه گیری نابرابری درآمدی دقت بیشتری یافته باشد – دستمزد واقعی یک کارگر معمولی حدود ۵/۱۱ درصد افزایش داشته است. حتی کارگرانی که در ده درصدی پایین توزیع درآمد هستند نیز از افزایش ۴ درصدی برخوردار شده اند.

 

مساله این نیست که بعضی ها دارند فقیرتر می شوند – بلکه مساله این است که بعضی ها خیلی ثروتمند شده اند. گلایه مخالفان این است که در حالی که افزایش درآمد اقشار پایین دست تنها ۴ درصد بوده است، اقشار فرادست جامعه از افزایشی بالای ۳۴ درصد بهره مند شده اند. گلایه می شود که طی ۲۵ سال گذشته سهم درآمد خانوارهای یک پنجم بالایی توزیع درآمد از ۴۲ درصد به ۵۰ درصد رسیده، در حالی که یک پنجم پایینی سهمش از ۷ به ۵ درصد کاهش یافته است.

 

این پدیده تنها در صورتی بی عدالتی قلمداد می شود که معیار ارزشیابی مورد استفاده ما معیوب باشد. اگر وضعیت اقتصادی افراد را نه با آنچه که دارند، بلکه با آنچه که دیگران دارند بسنجیم، آن وقت این روند ناعادلانه می شود. یعنی بگوییم فرد از پول درآوردن سود نمی برد، بلکه از خسارت دیدن همسایه اش سود می برد. معیار ارزیابی مساوات طلبان این است – معیاری که خواستار یکسان شدن درآمدهاست، بدون توجه به مهارت ها یا تلاش افراد. می توان آن را معیار حسادت هم نامید که بر طبق آن هر وقت کسی هر چیزی بیشتر از دیگری داشته باشد مشکل به وجود می آید. راه حل مساوات طلبان این است که تمام انواع این نابرابری ها را حذف کنیم. مساوات طلبی آنتی تز اعتقاد مشروع به برابری حقوق سیاسی است، در عرصه سیاست همه ما حقوق برابر داریم. به عبارت دیگر، ما حق داریم که به هرچه که آرزو و توانایی اش را داریم دست یابیم و هیچ کس هم اجازه ندارد جلوی ما را بگیرد. مساوات طلبی، اما انکار حق آزاد بودن افراد است. درخواستی است برای مجازات شدن کسانی که چیزهایی که دیگران ندارند را به دست آورده اند. مساوات طلبی خواست گستاخانه یکسان شدن شرایط همگان است.

 

و چگونه می توان به آن دست یافت؟ آن طور که استرالیایی ها می گویند، با بریدن سر تمام آدمک های بلندقد. هیچ کس حق نخواهد داشت که از شهروندانش پیشی بگیرد. هیچکس حق خیز برداشتن ندارد. به عبارتی، توانمندترین ها باید به پایه ناتوان ترین ها فروکاسته شوند. نشر برابر فقر و فلاکت غایت نهایی آن چیزی است که مساوات طلبان جست وجویش می کنند. برای همین هم هست که از جوامع سوسیالیستی حمایت می کنند که در آنها همه به یک اندازه رنج می برند و جوامع سرمایه داری را که در آنها حتی فقیرترین ها هم آسایش بیشتری از روسای «بهشت کارگران» دارند به شدت مورد طعن و انتقاد قرار می دهند.

 

دیگران را به پایین انداختن موجب بالا رفتن شما نمی شود. اگر جلوی ثروت عظیم توماس ادیسون یا بیل گیتس را بگیرید به راستی هم نابرابری درآمدی کمتر می شود، اما هیچ کمکی به حال فقرا نمی کند. با این وجود مساوات طلبان همین را می خواهند. انگیزه آنها همان چیزی است که آین رند «نفرت از خوبی» می نامیدش. اگر چیز با ارزشی را نداشته باشند، دل شان می خواهد که هیچ کس دیگر هم آن را نداشته باشد.

 

نابرابری درآمدی معلول است. علت، تفاوت در قدرت تولید اقتصادی افراد است. انتقاد از نابرابری درآمدی مثل این است که از گران تر بودن کامپیوتر نسبت به کاغذ گلایه کنیم. قیمت منعکس کننده ارزش بازاری هر چیز است – و پولی که کسی دریافت می کند نشانه ارزش بازاری کار اوست. حتی ذره ناچیزی درآمد هم نیست که بی حساب و کتاب و بی قاعده به جیب ثروتمندها سرازیر شود. ثروت خلق کردنی است. یک پنجم بالایی توزیع درآمد، ده برابر یک پنجم پایینی درآمد دارند چون ده برابر بیشتر تولید اقتصادی داشته اند.

 

در نظام دولت مدار، مردم به لطف دولت و به هزینه کسانی که واقعا شایستگی اش را دارند پیشرفت می کنند. اما در یک نظام آزاد و سرمایه داری، نابرابری درآمدی نشانه مثبتی است. نشانه ای است که می گوید افراد استثنایی برای به کارگیری توان تولیدی شان آزادند و می توانند از منافعش برخوردار شوند. هر وقت کسی مثل بیل گیتس ظهور می کند اختلاف درآمد میان اقشار جامعه بیشتر می شود – اما در عین حال سطح زندگی همگان نیز ارتقا می یابد. اگر این طور باشد چرا نباید از نابرابری درآمدی استقبال کنیم؟ و به جای عذرخواهی برای وجود این پدیده، چرا حسادت های مساوات طلبان را به باد انتقاد نگیریم؟