شما اینجا هستید: صفحه اصلی اندیشه اقتصادریشه عقاید مخالفان افزایش سريع جمعیت چیست؟

ریشه عقاید مخالفان افزایش سريع جمعیت چیست؟

ریشه عقاید مخالفان افزایش سريع جمعیت چیست؟

روزنامه دنیای اقتصاد

نسیم عجایبی*

یکی از مباحث قابل تامل جامعه که امروزه در کشور ما توجه بسیاری از اندیشمندان و سیاست‌گذاران را به خود جلب کرده، مساله جمعیت و چالش‏های پیشِ روی آن است. در ادبیات جمعیت‏شناسی هرگاه صحبت از میزان کمی جمعیت شده، مجموع نظریات اندیشمندان همواره در قالب چهار گروه قابل دسته‏بندی بوده است: موافق افزایش جمعیت، موافق کاهش جمعیت، طرفدار تثبیت میزان جمعیت، طرفدار جمعیت بهینه.

 

با مطالعه و جمع‏بندی نظریات موافقان افزایش جمعیت، می‏توان ریشه این عقاید را در چند باور کلی دسته‏بندی نمود: اعتقاد به وجود منابع نامحدود طبیعی جهت رفع نیازهای معیشتی مردم، این تصور که نیروی انسانی لازمه حفظ قدرت، استقلال و اقتدار یک جامعه است؛ رابطه مستقیم بین نیروی انسانی، نیروی کار، تولید و توسعه و در نهایت اعتقاد به این مساله که بحث کنترل جمعیت در واقع کوشش کشورهای ثروتمند جهت جلوگیری از توسعه کشورهای جهان سوم است.

اما ریشه عقاید مخالفان افزایش جمعیت چیست؟ با بررسی نظریات گوناگون این دسته می‏توان چنین برداشت نمود که مشکلات اقتصادی، اجتماعی، محدودیت منابع غذایی و محل سکونت، عمده موانع برسرراه افزایش جمعیت‌اند. موج جدیدتر این اندیشمندان عنوان می‏کنند که رشد جمعیت مشکلات اقتصادی، اجتماعی و روانی را که با شرایط توسعه‏نیافتگی همراه است، تشدید می‏کند. رشد جمعیت همچنین موجب می‏شود که سهم قابل توجهی از درآمد دولت صرف تامین خدمات ضروری اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی برای جمعیت اضافی شود و این امر به نوبه خود مانع بهبود سطح زندگی

می‏شود.

طرفداران جمعیت ثابت، بیشتر به مزایای اقتصادی ثبات جمعیت پرداخته‌اند. به اعتقاد این گروه از صاحب‌نظران، یک جامعه از امکانات اقتصادی خود به چهار طریق می‏تواند استفاده کند: افزایش جمعیت، افزایش رفاه جامعه، افزایش مصرف و بالابردن میزان پس‏انداز. بنابراین اگر جامعه‏ای اندیشه ازدیاد جمعیت را کنار بگذارد، می‏تواند همه امکانات خود را به تامین رفاه و مصرف بیشتر برای افراد جامعه یا به پس‏انداز و سرمایه‏گذاری بیشتر اختصاص دهد. با این حال جمعیت ثابت، جامعه را با کاهش جوانان و سالخوردگی جمعیت مواجه می‏کند که این امر امید و حرکت را از جامعه گرفته و پیشرفت مادی و معنوی آن را متوقف می‏کند.

اگر با دید کلان به پایه نظریات این سه گروه بنگریم، درمی‏یابیم که هر یک از این دغدغه‏‏ها در برهه‏ای از زمان و در اقلیمی خاص توجیه منطقی و کارآمد داشته ‏است. امروزه آنچه هدف غایی کلیه سیاست‌گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏ها در تمام دولت‏ها است، نیل به توسعه پایدار و افزایش رفاه آحاد جامعه است؛ اما آنچه می‏توان از آن به‌عنوان اصل طلایی در مباحث توسعه یاد کرد این نکته است که الگوی توسعه برای کشورهای متفاوت و در زمان‏های متفاوت یکسان نیست.

بنابراین سیاست جمعیتی‏ای که ایران باید برای دستیابی به توسعه پایدار اتخاذ کند با مسیری که سایر کشورها طی می‏کنند و آنچه در کشورهای توسعه‏یافته به وقوع پیوسته است، متفاوت خواهد بود. اینجاست که می‏توان گفت نظریات حدی جهت افزایش جمعیت، کاهش یا تثبیت آن دیگر کاربرد چندانی ندارند و باید به دنبال حد بهینه جمعیت برای هر کشور و در هر مقطعی از زمان بود.

 

افزایش جمعیت معلول یا علت توسعه

اگر تجربیات جمعیتی کشورهای توسعه‏یافته را مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم دید‏ که افزایش جمعیت در کشورهای غربی قرن نوزده به مثابه نیروی محرکه‏ای در جریان توسعه بوده است؛ اما سه خصوصیت، زمینه‏ساز این اقبال بوده‏اند. نخست آنکه افزایش جمعیت در کشورهای غربی آرام بود، دوم آنکه افزایش جمعیت در کشورهای غربی معلول توسعه جامعه بود؛ درحالی‌که در جهان سوم نتیجه انقلاب بهداشتی در شرایط توسعه‏نیافتگی است و سوم اینکه در کشورهای غربی «سرمایه و ابزار کار» بیش از جمعیت رشد می‏کرد و برای جمعیت اضافه شده، کار، تولید و رفاه فراهم می‏نمود؛ درحالی‌که در کشورهای جهان سوم جمعیت و نیروی کار به سرعت افزایش می‏یابد، بدون آنکه سرمایه و ابزار کار به همان نسبت افزوده شود.

 برای مثال یکی از مهم‏ترین دلایل مثبت بودن افزایش جمعیت برای توسعه جامعه آمریکا نرخ بالای سرمایه‏گذاری بود. در این کشور اگرچه جمعیت نیروی کار دائما افزایش یافته ولی افزایش نرخ سرمایه‏گذاری و تولیدِ کل همیشه از آن بیشتر بوده است. بنابراین سرمایه‏گذاری سرانه و تولید سرانه جامعه آمریکا در طول مدتی طولانی مرتبا افزایش یافته و سطح زندگی بالاتری را برای مردم به ارمغان آورده است.

کما اینکه در گذشته به خاطر شکل سنتی و تکنولوژی ساده تولید، نیروی کار برای بهره‏دهی، به سرمایه چندانی نیاز نداشت. در آن زمان ترکیب کار فراوان با مقدار ناچیزی از ابزار تولید در شکل سنتی خود کارآیی مطلوبی داشته است؛ بنابراین انسان به‌عنوان دارایی اصلی جوامع آن زمان برای تولید بیشتر قلمداد می‏شد؛ ولی در جوامع صنعتی امروز که نیروی کار برای بهره‏دهی مناسب به سرمایه و تکنولوژی بیشتر نیاز دارد، افزایش جمعیت بدون افزایش عوامل دیگر تولید، ممکن است بازده نزولی تولید و پایین آمدن سطح زندگی را در پی داشته باشد.

حال باید دید آیا در کشور ما چنین بستری مهیاست؟ نرخ بالای بیکاری، نیروی کار متخصص بلااستفاده، فقدان سرمایه کافی و دسترسی نداشتن به تکنولوژی‏های روز دنیا نشان می‏دهد که اگر چنین رویکردی کماکان ثمربخش باشد، در ایران امروز زیرساخت‏های بهره‏برداری از آن فراهم نیست. از طرف دیگر نه تنها این نیروی کار اضافی، مولد نخواهد بود، بلکه نیازهایی به ‏دنبال دارد که خود مانعی بر سر راه توسعه‏یافتگی است.

محدودیت‏های جمعیت را می‏توان به دو گروه تقسیم‏بندی کرد: دسته اول نیازهایی چون آموزش، بهداشت، مسکن، اشتغال و تغذیه و دسته دوم محدودیت‏های جدی مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی. افزایش جمعیتی که بدون وجود زیرساخت‏های لازم برای رفع این محدودیت‏ها شکل گیرد، می‏تواند کشور را با موج شدیدی از کاهش رفاه، افزایش مهاجرت، افزایش مشکلات اقتصادی و اجتماعی و آسیب‏های زیست‏محیطی جبران‏ناپذیر مواجه سازد.

در این بین اگرچه ممکن است بتوان نیازهای دسته اول را با برنامه‏ریزی‏های میان‏مدت و بلندمدت برطرف کرد، اما منابع طبیعی عناصر حیاتی چرخه زندگی هستند که به دست بشر قابل ایجاد یا حتی ترمیم نیستند؛ بنابراین کمبود یا حتی آسیب دیدن ناشی از مصرف بیش از حد و غیراصولی آن، صدمات جبران‏ناپذیری را به محیط زیست و متعاقبا زندگی افراد وارد خواهد ساخت.

ایران با توجه به شرایط جغرافیایی خاصی که دارد با تراکم ناموزون جمعیت در سطح کشور مواجه است. گستردگی نواحی کویری، عدم تناسب زمانی و مکانی نزولات جوی و محصور بودن بسیاری از شهرهای بزرگ و صنعتی در میان کوه‏ها، از جمله عواملی هستند که کشور را از دیرباز با معضلات جدی مواجه ساخته‏اند. برای دستیابی به توسعه پایدار که لازمه آن توسعه و رفاه نسل امروز و نسل‏های آینده است، لازم است که مقدار بهینه‏ای از منابع تجدیدناپذیر استفاده شود و در مورد منابع تجدیدپذیر نیز حد استانداردی از برداشت رعایت شود تا به ذخایر موجود صدمه وارد نشده و محیط زیست برای نسل‏های آینده نیز حفظ شود.

در این بین آب سالم و هوای پاک حیاتی‏ترین منابع طبیعی مورد نیاز برای ادامه حیات بشر هستند. جمعیت، تراکم جمعیت، درآمد خانوار، تولید ناخالص ملی و میزان توسعه‏یافتگی از جمله عواملی هستند که می‏توانند بر سلامت این منابع تاثیرگذار باشند. باتوجه به وجود بحران‏های فزاینده اخیر در رابطه با این منابع به نظر نمی‏رسد که در مقطع فعلی و با الگوهای مصرف و عادات زندگی روزمره مردم و تراکم کنونی جمعیت در کشور، قطع ناگهانی سیاست‌های کنترل جمعیتی و شروع طرح‌های افزایش جمعیتی در بلندمدت نتایج مطلوبی به دنبال داشته باشد.

*کارشناس ارشد توسعه و برنامه‏ریزی اقتصادی