شما اینجا هستید: صفحه اصلی طبقه بندی نشدهراهکاری برای برون‌رفت از تفاسیر صرفا سیاسی و فلسفی

راهکاری برای برون‌رفت از تفاسیر صرفا سیاسی و فلسفی

راهکاری برای برون‌رفت از تفاسیر صرفا سیاسی و فلسفی

هویت در نظام بازار

سلیمان عبدی*

 کنشگر انسانی در نظام بازار یک کنشگر آزاد و پردازشگر است و این خود موجب شکل‌گیری گونه‌ای تساهل‌گرایی می‌شود

چکیده

مفهوم هویت البته از گونه مفاهیمی است که بیشتر از یک بن‌مایه سیاسی برخوردار است و چند پارگی آن از قلم افتاده یا قربانی تحلیل‌های سیاسی شده است نظام بازار دقیقا همان جایی است که این چند پارگی نه تنها حفظ می‌شود، بلکه به صورتی مسالمت‌آمیز به مشارکت طلبیده شده و به روند دموکراتیزاسیون تسریع می‌بخشد در چنین نظامی بار صیانت از آزادی بر دوش فرد است و این نه تنها یک مسوولیت اخلاقی است، بلکه تنها راه ممکن برای گریز از رنج تحمل اطاعت در یک جامعه استبدادی است. هویت انسانی شکل گرفته در چنین نظامی مسوولیت‌پذیر، تساهل‌گرا و چند پاره است و این چند پارگی همواره تکریم می‌شود.

 

مقدمه

وقتی شروع به نوشتن این نوشتار کردم در این اندیشه بودم که چگونه از مفهوم سیال هویت می‌توان دفاع کرد. همواره مباحث مختلفی پیرامون هویت نوشته شده و مطرح شده است که عمدتا نیز متاثر از یک رویکرد سیاسی بوده‌اند یا اینکه مفهوم هویت را در یک متن و بستر سیاسی مورد تحلیل قرار داده‌اند. بحث من البته نقد چنین تحلیل‌هایی نیست، بلکه بیشتر تلاش خواهم کرد از یک منظر دیگر و از چندین سطح به این مفهوم بنگرم و البته فکر می‌کنم به این شیوه توان بیشتری در شرح و فهم مفهوم به دست خواهیم داد. هویت کاوی و تحقیق پیرامون آن نه تنها موضوع نشریات و فصلنامه‌های گروه‌های اقلیت جوامعی مثل ما بلکه موضوع تحقیق دانشجویان مقاطع عالی هم هست که البته عمدتا از اقلیت‌ها به حساب می‌آیند؛ البته نباید از نظر دور داشت که به تعبیر دلوز اقلیت نه به معنای عددی بلکه مفهومی بیشتر سیاسی است. حال به همین دلیل من فکر می‌کنم اساسا مطرح شدن مباحثی پیرامون این مفهوم بیشتر یک امر واکنشی و بازخوردی نسبت به شرایط سیاسی محسوب می‌شود البته این به معنای مختومه شدن این مفهوم در جوامع دموکراتیک نیست، ولی قطعا بر این باورم که مضمون تحقیقات پیرامون هویت در جوامع ما بیشتر در پی کشف هویت جمعی بر یک مبنای سیاسی است که البته من از چنین منظری به این تحقیق نپرداخته‌ام. این مقاله البته یک دفاع از عملکرد نظام بازار محسوب می‌شود و هویت را همچون یکی از موضوعات مطروحه در چنین نظامی می‌توان مورد بررسی قرار داد و اولویت چنین نظامی برای برون رفت از تفاسیر صرفا سیاسی یا فلسفی از مفهوم هویت را مد نظر داشته‌ام.

 

چرا نظام بازار؟

نظام بازار که به اختصار برخی آن را سیستم یا نظام سرمایه‌داری نیز تعبیر کرده‌اند (البته باید در کاربرد این تعبیر به جای نظام بازار اندکی دقت کرد، زیرا سرمایه‌داری می‌تواند از مشخصه‌های دولت نیز باشد چنان که برخی از دولت‌ها با عملکرد مستقیم در بازار خود به یک سرمایه‌دار تبدیل شده و عملا موجب سستی یا توقف روند کار نظام بازار شده‌اند، به همین دلیل از لحاظ مفهومی نظام بازار از اولویت نسبت به سرمایه‌داری برخوردار است). تا به امروز همواره سر پا ایستاده است. تقریبا تا دهه‌های 1970 و 80 سوسیالیست‌ها تنها جبهه نقد علیه نظام بازار بودند، ولی امروزه البته که سوسیالیست‌ها شایسته چنین جایگاهی برای نقد نیستند چنانکه

سوسیال دموکرات نوخواهی مثل آنتونی گیدنز نیز اذعان می‌کند که دیگر سوسیالیسم چیزی در چنته ندارد و این اندیشه از انقلابی گرفته تا اصلاح طلب بیشتر به درد انتقاد می‌خورد تا بازسازی. ولی فکر می‌کنم حتی چنین جایگاهی نیز ندارد ولی این به مفهوم پایان تاریخ یا پایان ایدئولوژی‌ها نیست بلکه سه جبهه دیگر امروزه به نقد نظام بازار پرداخته و کج شکلی‌های آن را گوشزد می‌کنند که امیدوارم فرصتی برای نقد و بررسی چنین موضع‌هایی در آینده پیش آید. این گروه‌ها به صورت کلی فمنیست‌ها، مدافعان محیط زیست و برخی از پست مدرن‌ها هستند که البته همانطور که اشاره کردیم برخی از این گروه‌ها را نمی‌توان صرفا زیر لوای پست مدرن یا فمنیست جمع و یک دست کرد و تناقضات و تشابهات نظری میان آنان گاه خود می‌تواند موضوع خوبی برای تحقیق باشد ولی در هر صورت باید پذیرفت برخی از این انتقادات جدی هستند ولی در مجموع باید گفت دیگر سوسیالیست‌ها خارج از گود انتقادند هرچند که برخی انتقادات این گروه‌های اخیر، از یک خاستگاه سوسیالیستی برخوردار است ولی نقد سوسیالیستی از نظام بازار امروزه دیگر بی پاسخ نمانده و جایی از اعراب نیز ندارد به تعبیری شاید سوسیالیست‌ها دیگر امروز در داخل این سه گروه هضم شده یا تغییر چهره داده‌اند.

اگر از یک خاستگاه فلسفی بخواهم به بحث ادامه دهم قطعا امانوئل کانت شروع خوبی است چنانکه سرآغاز اومانیسم را می‌توان این پیام اخلاقی کانت قلمداد کرد که انسان فی نفسه هدف است، حال کدام سیستم به این پیام وفادار است؟ البته نمی‌خواهم دفاعی اخلاقی از نظام بازار داشته باشم یا آن را به عنوان یک ضرورت اخلاقی قلمداد کنم، زیرا به جاهای دیگری کشیده خواهیم شد که البته موضوع بحث نیست، فردگرایی مدرن انسان را مختار و با اراده فرض می‌گیرد. حال چه چیزی می‌تواند اختیار مرا سلب کند؟ پاسخ چنین سوالی سیاسی است در واقع اگر وارد معمای آرنت در خصوص حدود آزادی نشویم و به پاسخی کوتاه بسنده کنیم من در مقابل هر ذره از آزادی که از من ستانده می‌شود و به دیگری (دولت، والدین، حزب، مدیر و...) واگذار می‌شود از او تعهد و پاسخگویی می‌طلبم. در ساختار سیاسی به کمک قانون در پی شکل دادن به این تعهدات و مسوولیت‌ها هستیم ولی در نظام بازار این‌گونه نیست ما همواره به سمت و سوی پایبندی به قواعد بازی حرکت خواهیم کرد و علل اصلی چنین امری نیز نه یک مبنای روانی بلکه یک بستر ساختاری است که خود ریشه در فرهنگ و عرف جامعه مزبور دارد چنانکه تداوم و پایداری ما در بازار در گرو پایبندی به این اصول است. در اقتصاد کلاسیک ارزش، ریشه در کار داشت ولی ارزش امروزه ریشه در اعتبار و جایگاه ما در بازار نیز دارد و چنانکه محققان در توسعه مفهوم سرمایه نیز تلاش کرده‌اند ابعاد مختلف سرمایه را به تصویر بکشند قطعا این وجوه مختلف سرمایه قابل تبدیل به همدیگر بوده و تقلیل‌پذیر به یک نوع نیستند. بازار ساختاری ناهمگون دارد و برخلاف برخی از منتقدان دهه‌های قبل هیچ هدفی (از قبیل استثمار کارگر، انباشت سرمایه و...) ندارد. البته این «کور بودن بازار» به معنی آزادی و دستیابی به جایگاه‌ها و موقعیت‌های موجود در بازار است که این نه صرفا از پیامد‌های رقابت بلکه از علل رقابت است. در حالی‌که سیاست‌های تنظیمی و مداخله گرانه در بازار عمدتا با رویکرد عدالت محورانه و بازتوزیع سرمایه نه رقابت را بلکه این موقعیت‌های موجود را مورد هدف قرار داده و بعد از آن است که رقابت متاثر شده و کند می‌شود و افت بازار رخ می‌دهد. این البته بر مبنای تشخیص عقل واحد و تمرکز گرا و پوزیتیویستی است که همه چیز دان است و در پی اصلاح و مدیریت نظام بازار است؛ در حالی‌که بازار جایی است که سوداگران و بازاریابان، کارآفرینان و سرمایه‌داران همگی مسیر تولید را به سمت و سویی هدایت می‌کنند که در آن خواسته‌های مصرف‌کنندگان به عنوان شق دوم نظام بازار به شیوه‌ای مناسب ارضا می‌گردد. در واقع این آرمانگرایی(جامعه عدالت محور) اگر از یک منظر کانتی نگریسته شود در تلاش است با بهانه کردن برابری انسانی، آزادی‌اش را سلب نماید؛ البته ممکن است سلب آزادی هدف چنین نظام‌هایی نباشد؛ ولی ضرورتا از پیامدهای آن خواهد بود که با شعار نیل به جامعه خوب در آینده اعمال می‌شود. ولی نظام بازار به علت ناهمگونی‌اش دست کنشگر را باز گذاشته و انتخاب را به او وا می‌گذارد و به تعبیر میلتون فریدمن تنها در چنین نظامی است که کنشگران، آزادی انتخاب دارند و این تعدد انتخاب‌ها به صورت کلی در شکل دهی به گردش سرمایه در بازار بسیار اساسی است و سود با انتخاب آزاد کنشگران همسو می‌شود.

سوال این است که آیا این عادلانه است؟ آیا در چنین نظامی بی‌عدالتی رخ نمی‌دهد؟ اگر بخواهیم پاسخ صریحی به این سوال بدهیم باید بگویم که اساسا عدالت موضع نظام بازار نیست، چنانکه گفتیم بازار بی‌هدف است و ممکن است بی‌عدالتی نیز صورت گیرد، که البته چرخش اطلاعات در بازار و دستیابی کنشگران به اطلاعات موجود گاه از سوی سیاستمداران به عنوان راهکاری برای نیل به عدالت در نظر گرفته شده ولی در چنین نظامی ما هرگز نمی‌توانیم به همه اطلاعات دست پیدا کنیم تا بهترین تصمیم را به هنگام خرید یا فروش اعمال کنیم و برخلاف تنظیم‌گرایان و برنامه‌ریزان تمرکزگرا چنین اطلاعاتی حتی اگر جمع‌آوری شود که غیر‌ممکن است، زمان زیادی طول می‌کشد و البته اطلاعات گردآوری شده دیگر براي گذشته است و به درد زمان حال نمی‌خورد. در واقع شکل‌گیری اطلاعات در نظام بازار براساس قیمت‌ها است و قیمت‌ها نیز اطلاعات را تنها به آن گروه که به دانستن این اطلاعات احتیاج دارند مخابره می‌کند. این سیستم (قیمت‌ها) اطلاعات را تنها از خریدار نهایی به خرده فروش و عمده فروش و تولید‌کننده اصلی انتقال نمی‌دهد، بلکه همین کار را در جهت عکس نیز انجام می‌دهد. پس سیاست‌هایی که در راستای تثبیت قیمت‌ها اعمال می‌شود در واقع در راستای به هم زدن این چرخه حرکت اطلاعات بازار است که خود منشأ تورم و بحران است؛ ولی نظام بازار در دام بحران‌های دیگری نیز بوده است که ریشه این بحران نه در بازار؛ بلکه در بانک‌ها است؛ جایی که ترمینال نقدینگی بازار است و همچنان‌که می‌دانیم بیشتر نظام‌های بانکی سیاست‌هایشان را با تاسی از مدیران دولتی اعمال می‌کنند و دولت‌ها حق انحصاری چاپ اسکناس را برای خود محفوظ کرده‌اند که همین ریشه بحران‌ها است و تا به حال نیز نظریات متعددی چه نوکینزی‌ها چه پول گرا‌ها (مانیتاریست‌ها) هنوز نتوانسته‌اند راه‌حل مناسبی برای آن پیدا کنند.

کنشگران بازار (مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان) همواره به همدیگر وابسته‌اند و بیرون از دخالت سیاست‌مداران به خوبی می‌توانند نیاز‌های همدیگر را تشخیص دهند برای مثال با گران شدن قیمت سوخت، مصرف‌کنندگان تمایل به خرید ماشین‌های کم مصرف پیدا می‌کنند. در مجموع سلایق مصرف‌کنندگان در بازار برای تولید‌کننده یک پیام برای تولید ماشین‌های کم مصرف است، کدام تولید‌کننده می‌تواند سود بیشتری ببرد؟ پاسخ بسیار ساده است و آن تولید‌کننده‌ای است که سلایق مصرف‌کننده را تشخیص داده است که البته در اینجا به مفهوم شایستگی نیز باید اشاره گردد؛ یعنی آیا آنکه توانسته سود بیشتری دریافت کند شایسته تر است؟ پاسخ ما ممتنع است یعنی هم بلی هم خیر، چنانکه به علت عدم دسترسی کامل به اطلاعات در بازار ممکن است ثِقل سود و سرمایه در بازار به سمت مولدینی باشد که شایستگی چنین سودی را ندارند؛ ولی در بلند مدت بلی، زیرا مولدینی می‌توانند مصرف‌کنندگان خود را حفظ کنند که رضایت آنان را مد نظر داشته باشند و این البته به مفهوم رضایت مصرف‌کننده منتهی می‌شود که اگر از منظری پست مدرن به آن بنگریم این رضایت ناشی از عادت دادن مصرف‌کننده به مصرف بیشتر است و این البته حداقل برای من پاسخ قانع‌کننده‌ای نیست که مصرف‌کننده را همواره در توهم مصرف و شیء شدگی در بازار قلمداد کنم. بازار توان ارتقاي مشارکت و همیاری کنشگران را دارد و اگر این یک اصل اخلاقی نباشد حداقل از یک منظر سیاسی نوعی مشروعیت به حساب می‌آید.

 

هویت‌پردازی

تقسیم هویت به فردی و جمعی اندکی ما را دچار کج فهمی در تفسیر مفهوم می‌کند. فکر می‌کنم همان گونه که آمارتیا سن در کتابش «هویت و خشونت» اشاره کرده هرگز ما یک هویت یکدست(تک واره) نداشته ایم و آنچه برخی با ساده انگاری در پی یک کاسه کردن این ناهمگونی جهت مقاصد سیاسی هستند، از موارد انتقاد آمارتیا سن است در واقع هویت اگر آن معنای روانشناختی‌اش را در پرانتز بگذاریم همواره چند پاره و بازخوردی بوده است.

حال با این ساحَت چند پاره از هویت چه بستر مناسبی برای تعامل و همسویی همه این چندپارگی‌ها وجود دارد؟ پاسخی که من مناسب می‌دانم در واقع همان نظام بازار است. ما در نظام بازار یاد می‌گیریم که بر حسب تشخیص‌های فردیمان، بر حسب خطا و آزمایش، موقعیت‌های خود را تنزل یا ارتقا دهیم و همیشه این عادلانه نیست؛ زیرا اساسا عدالت موضوعیتی ندارد موضوع سر انتخاب‌هایی است که ما انجام داده‌ایم و همه این انتخاب‌ها نیز در یک منظومه‌ای صورت می‌گیرد که هیچ کس آگاه به همه امور نیست و البته این همه ما را در اعمال تصمیم راسخ تر و مصمم‌تر می‌کند ولی هرگز به معنی آن هم نیست که هر آنچه هستیم باید همان باشیم ما همواره تن به انتخاب کردن و انتخاب شدن می‌دهیم و این روند همواره ادامه دارد و این شدن و نشدن پیاپی صورت می‌گیرد. در ضمن در چنین نظامی ما همواره به هم وابسته‌ایم. من برای خرید عینکم به عینک‌سازی مراجعه می‌کنم که خود یک مسیحی است او هم از قصابی گوشتش را می‌خرد که یک مسلمان است و قصاب نیز گوشت را از شرکتی خریده است که آن را به صورت وارداتی از کشور برزیل خریداری کرده و ... و این زنجیره همواره ادامه دارد و این البته مَثَل معروف میلتون فریدمن است؛ یعنی داستان مداد که چگونه از جنگل‌های استوایی به آمریکا می‌رود و سپس بازخورد سلایق به این چرخه دوباره شکل می‌دهد.

ما همگی در چنین نظامی خارج از شاخص‌های مختلف به همدیگر نیاز داریم و با هم در ارتباطیم و این خود تساهل و تسامح را در سطح جامعه ارتقا می‌دهد و از طرفی به ارتقاي مشارکت نیز منتهی می‌شود در واقع نظام بازار با به‌کارگیری پتانسیل‌های اقتصاد بومی در پی نوعی تمرکز زدایی از تصمیمات بر اساس تکثر تصمیم گیرندگان و ارزش نهادن به این تصمیمات در جهت افزایش سود دو طرف است. بازار به ما یاد می‌دهد که مسوولیت‌پذیر باشیم. تصمیمات ما برای خرید کالایی در بازار به تعبیر فریدمن گونه‌ای رای به تولید‌کننده است که ماندگاری‌اش در بازار منتهی به همین خریدهای مداوم است و همین تولید‌کننده را به اعمال سلایق خریداران نه تنها برای احترام به آنان بلکه برای ماندگاری و سوددهی وا‌می‌دارد.

این ما را وا‌می‌دارد که بگوییم اساسا مفهوم شهروند در تعامل با مفهوم نظام بازار است و روند دموکراتیزاسیون قطعا به نظام بازار منتهی خواهد شد؛ یعنی اگر نظام بازار در اولویت نباشد (چنانکه در برخی کشورها گونه‌ای از نظام بازار اعمال می‌شود؛ ولی این به دموکراسی منتهی نشده است) قطعا از پیامدهای دموکراسی خواهد بود. همچنین این روند یعنی عملکرد ما در بازار از مبانی استقلال و عدم وابستگی ما به نهاد دولت است، عموما سیاست‌های دولتی در راستای عدالت‌پردازی بهانه‌ای برای تقویت گونه‌ای از مسوولیت‌پذیری دولتی است که نه بر مبنای کرامت شهروندی بلکه بهانه‌ای برای جلب آرای شهروندان در انتخابات است و قطعا نظام بازار از علل اصلی توده‌زدایی و رهایی شهروندان از ابزارشدگی سیاست‌مداران بوده است در ضمن شهروندان در نظام بازار بنا به رویه بازار یاد می‌گیرند که همواره مسوولیت‌پذیر باشند. این به آن معنی است که چنین شهروندی همواره مطالبه حق کرده و این خود به ارتقاي دموکراسی در معنای اجتماعی منتهی می‌شود.

البته این مفهوم پیش‌تر نزد فردریش فون‌هایک پردازش شده است چنانکه به باور او قلمرو آزادی فردی قلمرو مسوولیت فردی است. در منظر‌هایک جامعه‌ای که ارزش‌های فردی را به عنوان یک هدف قابل تعقیب تصدیق نکند، ممکن نیست که برای کرامت و حیثیت فرد ارزشی قائل باشد، ولی البته این بار تعیین سرنوشت خویش گاه به مذاق ما ناخوشایند است ولی این از اصلی‌ترین مبانی صیانت از آزادی است.

در نظام بازار آینده همواره در حال نوشدگی است و ثبات مخصوصا در حوزه موقعیت‌های شغلی و اقتصادی بی‌معنی است و این در حالی ست که در یک نظام مدیریت شده و هدایت از مرکز دغدغه ثبات شغلی دغدغه مدیران نظام است و این البته خود از منظر روانشناختی نیز قابل تامل است که چگونه تمایل به واگذاری آزادی در مقابل نوعی ضمانت برای آینده کاری در جوامع غیردموکراتیک صورت می‌گیرد. ولی در یک نظام بازار این به توانایی کنشگران بستگی دارد. ما همواره باید درحال تلاش باشیم برای نمونه اگر این را در حوزه آموزش و پرورش مطالعه کنیم بسی جای تاسف است که چگونه تثبیت شغلی به قیمت افول دانش و آگاهی معلمین تمام شده است چنانکه پایداری موقعیت شغلی موجب تنبلی علمی و عدم میل به مطالعه شده و بیشتر معلمین نه در پی نوآوری بلکه مشغول کارهای جانبی دیگری هستند که خود البته نه تنها ریشه در نبود یک الگوی کارآ برای رقابت برای ارتقا و حتی حفظ موقعیت بلکه ریشه در ضعف ساختار اقتصادی نیز دارد و این به قیمت قربانی شدن دانش آموزان تمام شده است.

به باور ‌هایک تربیت مردم برای جامعه آزاد به این معنی نیست که تکنسین‌هایی بپرورانیم که انتظار دارند از آنان در جایی استفاده شود و خود شخصا نمی‌توانند برای خود جایی بیابند و تضمین استفاده مناسب از مهارتشان را به دوش دیگران می‌گذارند. در واقع ما در یک نظام بازار همواره باید درحال شدن باشیم و این یک هویت پویا به کنشگر انسانی می‌دهد که بر حسب موقعیت‌های مختلف سنجیده‌ترین انتخاب را انجام می‌دهد؛ هرچند که این انتخاب ممکن است اشتباه باشد ولیکن همواره راه پیش روی ما باز است و باز سازی و از نوشدگی ممکن است، که البته این خود نوعی ناخرسندی نیز می‌آفریند؛ زیرا ما همواره زیر فشار هستیم که یا موقعیت خود را حفظ کرده یا ارتقايش دهیم یا آن را از دست دهیم ولیکن فشار مسوولیت برای تسلط بر سرنوشت خویش، جامعه تبعیض آمیز و رنج‌آوری است که باید در آن زیر فشار اطاعت از فرامین بود.

 

نتیجه

کنشگر انسانی در نظام بازار یک کنشگر آزاد و پردازشگر است به این معنی که ما یاد می‌گیریم که به دور از ویژگی‌های مختلف قومی یا ... با هم تعامل داشته باشیم و این خود موجب شکل‌گیری گونه‌ای تساهل‌گرایی نزد ما می‌شود که همدیگر را با وصف تمایز و اختلاف بپذیریم زیرا به همدیگر نیازمندیم. نوشدگی پیاپی ما در بازار و عدم تثبیت موقعیت‌ها به ما نوعی تداوم در پویایی و آزادی در شدن می‌دهد ما هر زمان توان بازسازی داریم و وجود امکان خطا برای همگی ما از موجبات فهم و پذیرش خطا‌پذیری ماست که این نیز خود تساهل در مقابل اشتباهات را در پی خواهد داشت. البته در چنین نظامی ما با تکیه بر توانایي‌های خود به صورتی مستقل عمل می‌کنیم و همچنین مسوولیت‌پذیر خواهیم بود زیرا ما نه تنها برای یک دوره کوتاه بلکه در چنین نظامی زندگی خواهیم کرد پس همواره در پی پذیرفته شدن و کسب اعتبار خواهیم بود و مسوولیت‌پذیری از جمله شاخص‌هایی است که نه آن را برای خود بلکه برای دیگری (به معنای عام) نیز الزامی قلمداد خواهیم کرد و من بر این باورم که چنین شکلی از هویت از یک منظر سیاسی با ارزش‌های دموکراتیک منطبق است.

 

فهرست منابع:

لیند بلوم، چارلز، نظام بازار، مالجو، محمد، تهران، نی، 1388

پیتون، پال، دلوز امر سیاسی، رافع، محمود، تهران، گام نو، 1383

گیدنز، آنتونی، راه سوم، صبوری، منوچهر، تهران، شیرازه، 1378

گیدنز، آنتونی، فراسوی چپ و راست، ثلاثی، محسن، تهران، انتشارات علمی، 1387

سن، آمارتیا، هویت و خشونت، مجلسی، فریدون، تهران، آشیان، 1388

فریدمن، میلتون، آزادی انتخاب، حکیم زاده جهرمی، حسین، تهران، نشر پارسی، 1367

Mises, Ludwig von, Human Action, Fox & Wilkes, San Francisco, 1963

Friedman, David, the machinery of freedom guide to radical capitalism

*کارشناس ارشد جامعه‌شناسی

منبع : دنیای اقتصاد