اخلاق عملي در تجارت: آنچه براي خود ميپسندي براي ديگران نيز بپسند
کسب سود از قانون طلايي
تنها كافي است به كلاسها و سمينارهاي مربوط به MBAگوش كنيد و بارها ميشنويد كه در مورد نياز به ماموريتهاي الهامبخش، رفتار اخلاقي و اهداف متعالي صحبت ميشود. بر مبناي گزارههاي «ارزش بنيادين» كه در اكثر گزارشهاي سالانه يافت ميشود، میتوان گفت که اكثريت قاطع پيشروان تجاري رشد شركتها و بنگاههاي خود را در گروي ارتقاي سطح زندگي مشتريان و كارمندان خود ميدانند.
و با اين وجود، اين حرفها بيشتر به سادهانگاري و خوشبيني نسبت به جهان واقعي تجارت ميماند. سيستم حسابداري مالي ما سودهاي فصلی را پاداش ميدهد، اما تمام تلاشش را ميكند تا بتواند این پاداشها را برحسب رفتارهای اخلاقي توزیع کند. بنابراین نیازمند ارزشگذاری روی این رفتارهاست. حتي قواعد پاداشدهی که مستقيما به شهرت اعتبار افراد مربوط ميشوند ـ حسن نيت و تواناييهاي غیرمنقول ـ نيز پشت سر هم تغيير ميكنند و مورد بحث قرار ميگيرند.
شايد حسابدارها يك ايده بسيار پايه و ابتدايي را بيش از حد پيچيده ميسازند. شهرت افراد خود تنها از خلال همان مفهوم قديمي و ساده قانون طلايي به دست ميآيد: به همان شكلي با ديگران رفتار كن كه دوست داري با تو رفتار كنند. هربار كه اين قانون را سرمشق خود قرار دهيد، اعتبار شما نيز افزايش خواهد يافت و هربار كه از آن سرپيچي ميكنيد، اعتبار شما لطمه ميخورد و محاسبات در مورد موفقيت مالي در درازمدت ـ درآمدها، سودها، جريان مالي ـ با اين الگو كاملا منطبق است.
هركدام از ما، از بزرگ تا كوچك، ميخواهيم كه به ما احترام بگذارند و قدر ما را به گونهاي بدانند كه موجب غناي زندگي ما بشود. چنين تجربههايي نه تنها باعث خوشحالي ما ميشود، بلكه همچنين ما را تشويق ميكند كه آنها را با ديگران نيز در ميان بگذاريم. وقتي يك تجربه را به ديگران توصيه ميكنيم، به طور تلويحي داريم ميگوييم كه با دوستان ما نيز رفتار مشابهي خواهد شد. توصيه كردن همچنين به صاحبان تجارت نشان ميدهد كه مشتريان چه ديدگاهي نسبت به رابطهشان با شركت دارند. وقتي يك مشتري احساس ميكند كه با او خوشرفتاري شده، با شور و شوق شركت مذكور را به دوستانش توصيه ميكند، چنين مشترياي سكوي پرشي براي شركت ميشود. اما وقتي با مشتري بدرفتاري شود، رقیب شرکت را به دوستانش توصيه خواهد كرد یا به بدگویی از شرکت خواهد پرداخت، چنين مشترياي ميتواند به عامل زوال شركت تبديل شود. هردوي اين مشتريها عواقب اقتصادي مستقيم و قابل اندازهگيري روي فعاليت شركت خواهند داشت. چنين فهمي از ارتباط با مشتري در قلب سيستم ارتقاي شبكهاي (net promoter) قرار دارد. سيستم ارتقاي شبكهاي تمام سازمان را براي توليد نقاط ارتقادهنده متمركز ميكند، يعني كساني كه بيشتر ميخرند، زمان بيشتري به فعاليت اقتصادي با سازمان ميپردازند، به دوستان توصيه ميكنند و حتي در مواردي ايدهها و پيشنهادات درخوري مطرح ميكنند. اين سيستم همچنين كمك ميكند كه تعداد نقاط منفي را نيز كاهش دهيم.
يك پروژه تحقيقاتي جديد نشان داده است كه در صنايع گوناگون، شركتي كه سيستم ارتقاي شبكهاي را در كانون توجه خود قرار ميدهد تقريبا دو برابر سريعتر از شركتهاي رقيب رشد ميكند. براي شركتها، مديران اجرايي و كارمندان، اين مساله يك بعد الهامبخش نيز دارد: اين سيستم يك راه عملي پيش پاي آنها قرار ميدهد تا انسجام رفتارشان را در رفتار درست با مردم و ارباب و رجوع بسنجند. پس اين سيستم به خودي خود عاملي است براي تحقق قانون طلايي. والت بتينجر، مدير اجرايي چارلز شواب، سيستم ارتقاي شبكهاي را در كارخانهاش (وقتي ميخواهد به ساير مديران پيشنهاد بدهد) اينگونه توصيف ميكند:
«اول، من از آنها ميپرسم كه آيا به اهميت قانون طلايي باور دارند ـ همان قانون كهن و اصل اخلاقي كه ميگويد با ديگران همانطور رفتار كن كه دوست داري با تو رفتار كنند. پاسخ آنها هميشه مثبت است، آن هم يك تاييد قرص و محكم، «صد البته». بعد از آنها ميپرسم كه براي سنجيدن ميزان دقت اجراي اين قانون در سازمان خود، آن هم به صورت روزمره چه كار ميكنند. جوابي كه معمولا ميشنوم اين است «خوب، خيلي خوب ميشد اگر راهي براي اندازهگيري آن وجود داشت، اما هيچ راهي عملي براي اين كار وجود ندارد». و بعد هم من پاسخ ميدهم البته كه وجود دارد. در واقع، الان پنج سال است كه در كارخانه شواب ما از سيستم ارتقاي شبكهاي براي اندازهگيريِ کارآيي قانون طلايي استفاده ميكنيم و از نتيجه آن هم بسيار راضي هستيم. ارتقاي شبكهاي اولين صفحهاي است كه صبحها من روي كامپيوترم باز ميكنم. اين سيستم نشان ميدهد كه هر قسمت از سازمان ما تا چه حد توانسته كه ارزشهاي بنيادين سازمان را حفظ كند. از وقتي كه ساش (سيستم ارتقاي شبكهاي) را در راس كارهاي مديريتي قرار دادهايم، سازمان با پيشرفت چشمگيري روبهرو شده است ـ هم از لحاظ ارزشي و هم از لحاظ رشد سود.»
بتينجر تنها كسي نيست كه چنين نظري دارد. دان كتي مديرعامل شركت ChickfilAنيز موفقيت اين استراتژي را مشابه با بتينجر ميبيند: «ما براي به دست آوردن چيزي تلاش ميكنيم كه تقاضاي آن هرگز كاهش نمييابد ـ يعني اينكه براي ما احترام قائل باشند و قدر ما را بدانند. ظاهرا در جهان امروز منابع اين تقاضا بسيار محدود شده است.» مديران اجرايي با يك مفهوم جديد مواجه نيستند: قانون طلايی، به اشكال مختلف يك پاي ثابت تمام مذاهب بزرگ بوده است و حتي در مركز تمام اخلاقيات سكولار نيز قرار دارد. پل لارنس و نيتين نوهريا، نظريهپردازان اخلاق تجاري، قانون طلايي را تجلي غريزه ابتدايي بشر در برخورد با همنوع ميدانند. چالشي كه مديران اجرايي با آن مواجه هستند به اجرا درآوردن قانون طلايي است، به ويژه زماني كه حسابهاي مالي تجارت را به سمت سودهاي كوتاهمدت هدايت ميكند. لارنس و نوهريا در ادامه ميگويند: «روحيه يك فرد چنان جنبه مركزي و مهمي از زندگي بشري است كه ما به شدت نياز داريم سيستمي داشته باشيم تا بتوانيم فراز و نشيبهاي آن را بفهميم». همانطور كه بتينجر و كتي كشف كردهاند، يك سيستم ارتقاي شبكهاي (ساش) چارچوبي براي اين كار تهيه ميكند. اگر اين سيستم به درستي نصب و اجرا شود، قطعا به سود مالي نيز منجر خواهد شد. اما همچنين تاييد ديگري است بر اينكه بحثهاي اخلاقي در كلاسهاي MBAفقط بحثهاي آكادميك نيستند و با واقعيت پيوند دارند. اگر شيوهاي براي اندازهگيري آن داشته باشيد، متوجه خواهيد شد كه واقعا به درد ميخورد.
منبع : دنیای اقتصاد